اگر بخواهیم از منظر درون دینی و با توجه به زبان متون دینی مسیحیت، رسالت دین را جویا شویم و در این امر نیز به متونی که توسط اطرافیان و حامیان مسیح، تحریف شده است، اکتفاء نماییم؛ شاهد خواهیم بود که اساسا دین مسیحیت در تبیین رسالت خود یک دین درون گرا و آخرت گرا است؛ به عبارتی، دین مسیحیت در ترسیم غایت خود، رسالت اخلاقی و تصفیه و تزکیه باطن را مورد توجه قرار می دهد. بر این اساس نگاهش به حیات و زندگی دنیوی، منفی و بدبینانه می باشد. از این رو رهبانیت پیشگی و آخرت گرایی، همراه با دنیاگریزی را به دینداران توصیه می نماید. هر چند به اعتقاد تحلیل گران تاریخ ادیان و نیز از منظر دین اسلام خود حضرت مسیح، داعی ترک دنیا و عزلت نبوده، و هرگز پیروان خود را از تمتع لذایذ فردی و اجتماعی دنیا نهی نفرموده است، بلکه مذمت وی در بهره گیری از امورات دنیوی برای هدف دیگری بوده است، چنانچه در انجیل می فرماید: «از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید و چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. مرغان هوا را نظر کنید که نه می کارند و نه می دروند. برای لباس چرا می اندیشید؟ در سوسنهای چمن تامل کنید که چگونه نمو می کنند، نه محنت می کشند و نه می ریسند، لیکن به شما می گویم سلیمان هم با همه جلال خود، چون یکی از آنها آراسته نشد.»(14)
جان بی ناس در این رابطه می گوید: «تعلیم نخست وی آن بود که انسان بر حسب اراده الهی رفتار کند و آنچه خداوند از او خواسته است این است که انسان خود را برای ظهور ملکوت آسمان، مهیّا سازد به این طریق که همه با یکدیگر زیسته، روی توجه را به طرف خدا بیاورند».(15)
در عین حال دین مسیحیت با توجه به متونی که از صدر مسیحیت بجای مانده در تعالیم اخلاقی اش، پیروان خود را از امور ظاهری به سوی امور باطنی متوجه می سازد، نجات و رستگاری آدمی را فقط در تطهیر باطنی و قلبی جستجو می کند. بدین ترتیب فلاح و نجات انسان در زندگی اش، از قلب او آغاز می گردد. جان بی ناس می نویسد: «عیسی، علاوه بر آنکه از پیروان و متابعان خود می خواست که خلوص کامل و تسلیم محض را پیشه کنند، منتظر بود که وظایف اخلاقی خود را مافوق تمام مسائل و حوایج اجتماعی و مدنی تشریفاتی قرار بدهند.»(16)
با توجه به اینکه تعالیم اخلاقی و رسالت اساسی عیسی معطوف به احیای ایمان در قلب مؤمنان و تصفیه باطن و نیز توجه به زندگی اخروی بود. دین پژوهان، به این عقیده اند که دین عیسی بر خلاف دین موسی، فاقد شریعت می باشد. شریعت موسی نیز در آن دوره چون به یک سری اموری ظاهری تبدیل شده بود و فاقد جنبه باطنی شریعت بود، عملاً نوعی ریاکاری و نفاق را در آن عصر، موجب گشته بود، به همین سبب، عیسی و پولس رسول دنبال ترویج دین، بدون شریعت بوده اند. در واقع نجات و فلاحی که دین مسیحیت و مفسّران بزرگش مورد تبلیغ قرار می دادند. نجات از طریق ایمان به فیض و لطف الهی بوده است، نه از راه شریعتی بودن، در انجیل متی تعالیمی ذکر شده است که می تواند ناظر بر مطلب فوق باشد. «شنیده اید که به اولین گفته شده است قتل مکن و هر که قتل کند سزاوار حکم شود. لیکن من به شما می گویم هر که به برادر خود بی سبب خشم گیرد مستوجب حکم باشد. و هر که به برادر خود احمق بگوید مستحق آتش جهنم بود.»(17)
درباره این سایت